یکی از افترائات و مغلطه‌هایی که توسط مخالفان آرمان بازگشت به اسلام مطرح می‌شود ادعای گریزناپذیری انتخاب بین «دولت مدنی» و «دولت دینی» بوده است.
در ابتدا باید گفت که در علوم سیاسی با مرجعیت علوم اجتماعی چیزی به‌نام «دولت مدنی» (Civil State) وجود ندارد. دولتها اوصافی مانند فاشیست، نازیست، سوسیالیست، دیکتاتوری و دموکراتیک هستند، ولی چیزی به‌نام «دولت مدنی» نداریم.

کلمه‌ی «مدنی» در جامعه‌شناسی غربی معمولاً اشاره به غیرنظامی و خصوصی(غیرحکومتی) دارد، درنتیجه اصطلاح «دولت مدنی» توصیفی غیرعلمی و قابل مناقشه است. مغایرت «دولت دینی» و «دولت مدنی» و گریزناپذیری انتخاب بین یکی از این دو براساس قواعد جامعه‌شناسی غربی، سخنی غیرعلمی است.


برای فهم موضوع «دولت دینی»- که در جامعه‌شناسی غربی بر دولت تئوکراسی یا حکومت روحانیون دینی اطلاق می‌شود- ابتدا لازم است بیان کنیم که تطبیق و به‌کاربردن اصطلاحی که در روند اجتماعی و پیشینه‌ی تمدنی و فرهنگی خاصی ظهور کرده، برای دیگر زمانها و جوامع، فرآیندی علمی نیست. یکی از بدیهیات علم جامعه‌شناسی غربی و اروپایی، عدم کاربرد مفاهیم و مصطلحات آن در فرهنگها و تمدنهای دیگر است. بنابراین کاربرد مفاهیم علم جامعه‌شناسی اروپایی بر جوامع غیراروپایی –که دارای روند تاریخی، اجتماعی و فرهنگی متفاوتی هستند- باعث اشتباهات بزرگ روش‌شناسانه‌ (Method logic) می‌شود.


به‌عنوان مثال کلماتی مانند محافظه‌کار، راست، چپ و سکولار در اروپا و غرب معنی و دلالتهایی کاملاً مغایر با معنای آنها در جوامع اسلامی دارند. براین اساس شخصی ممکن است اسلامگرا و خواهان تطبیق شریعت باشد و در عین حال معتقد به توافق اسلام با آزادی موافق هم باشد و بیش از هر چپگرایی از عدالت اجتماعی دفاع کند. آیا این بدین معنی است که این شخص راستگرا یا لیبرال یا چپگرا و غیره است؟


ضروری است در پرتو جامعه‌شناسی عربی-اسلامی واژه‌ها را فهم کرده و از تنگنای معرفت‌شناختی رهایشان نماییم. به‌عنوان مثال کلمه‌ی علمانی (Secularism) در علم جامعه‌شناسی غربی اشاره به شهروندی دارد که ارتباط و وابستگی به نظام و دستگاه کلیسا ندارد، یعنی اینکه مهندس، پزشک، کشاورز، کارگر یا معلم است. بدین ترتیب اگر شما به عنوان یک مسلمان، مهندس، پزشک، کشاورز، کارگر یا معلم بودید، آیا بدین معنی است که سکولار هستید؟!


و همچنین براساس علم جامعه‌شناسی اروپایی، پیمان بین مهاجرین، انصار، مشرکان و یهودیان در مدینه‌ی منوره توافقی سکولار است، در حالی‌که با این فهم و برداشت، مسأله به‌خوبی تبیین نمی‌شود، بلکه می‌توان گفت پیمانی اسلامی بود. اسلام کلاً «دولت دینی» را قبول ندارد. پیامبر(ص) نه رهبر دینی، بلکه رهبر سیاسی شهروندان مدینه شامل مهاجرین، انصار، یهودیان و مشرکین براساس توافقنامه‌ دربرگیرنده‌ی حقوق و تکالیف همه‌ی اقشار جامعه، بود.


در نتیجه اصطلاح «دولت دینی» براساس مبانی جامعه‌شناسی عربی- اسلامی اصلاً صحیح نمی‌باشد. خیلفه‌ی راشد اول حضرت ابوبکر(رض) فرمود: «من به ریاست بر شما انتخاب شدم در حالی که بهترین شما نیستم و چنانچه درست عمل کردم حمایتم کنید و اگر اشتباه نمودم اصلاحم کنید». او نگفت که من سایه‌ی الله بر زمین هستم. براین اساس اصحاب(رض) در مسائل اختلافی بسیاری با هم بحث و مناقشه می‌نمودند.


بنابراین اجتهاد بشری از قواعد عام اسلام سرچشمه می‌گیرد. تنها ضامن حقیقی حفظ بشریت، قواعد و اصول عامه‌ی اسلامی است، زیرا که اگر فهم بشر سرمنشأ معیارها و ارزشها باشد، به اکثریت حق می‌دهد که اقلیت را نفی یا قتل نماید. این امر از لحاظ نظری براساس علم جامعه‌شناسی سیاسی غربی امکان‌پذیر است و بدون ارزش و معیاری فرابشری چه‌ کسی می‌تواند مانع آن شود؟ در عمل نیز این امر رخ داده است. وقتی که هیتلر براساس صندوق رأی بر کرسی سلطه نشست بسیاری از یهودیان و مسلمانان را کشت و به فکر کشتن سالمندان افتاد، زیرا که به نظر او آنان، دهانهایی هستند که فقط می‌خورند ولی کار نمی‌کنند.


دولت اسلامی هم، دولت اجتهاد بشری و تلاشی برای حصول و تحقق مصالح کل بشر است، نه فقط مسلمانان. دولتی که در قبال آزادی همه‌ی انسانها (با هر عقیده، فرهنگ و دینی که باشند) پاسخگوست. مسئول مبارزه با ظلم اقتصادی در جهان است. اسلام دین مسلمین است، ولی در عین حال دین رهایی مسلمین و غیرمسلمین از قید و بندها، بدون زور و اکراه است.


جهان خواهان خوشبختی، عدالت، آزادی، رفع ظلم اقتصادی، منع نژادپرستی و تعصب، نیاز به نظریه‌ای جهانی و غیرنژادی دارد که جز اسلام یافت نمی‌شود. تطبیق و اجرای آن نیز برعهده‌ی انسانهای شایسته و صالح براساس اراده و توافق مردم است. این آرمان فقط در برهه‌هایی درخشان از تمدن اسلامی مانند عهد نبی(ص)، خلفای راشدین(رض) و برخی ادوار تاریخ اسلام تحقق یافته است. هرچند مصایب کوچک و بزرگ زیادی هم در تاریخ اسلام بوده، ولی در مقایسه با تمدن غربی تمدن (و تفکر) اسلامی بسیار بهتر است.


تمدن (و تفکر) غربی باعث ایجاد و انتشار نظامهای مختلفی مانند فاشیسم، نازیسم، مارکسیسم، سوسیال دموکراسی و دموکراسی سرمایه‌داری شده است. جنایات و جرائم فاشیسم و نازیسم که نیاز به گفتن و اثبات ندارد. حکومت سوسیال‌دموکرات فرانسه بیشترین کشتار را در زمان اشغال الجزایر مرتکب شد. ناگفته نماند که در نسل‌کشی مذکور همه‌ی احزاب و گروههای فکری و سیاسی فرانسه از جمهوری‌خواهان گرفته تا سوسیالیستها، سلطنت‌طلبان، مارکسیستها و انقلابیون توافق و مشارکت داشتند.


کافی است بدانیم زمانی‌که انضمام الجزایر به فرانسه به عنوان جزء لایتجزای آن اعلام شد، مارکسیستهای الجزایر تلاش نمودند به حزب کمونیست فرانسه ملحق شوند، ولی فرانسویها مخالفت نمودند، به این دلیل که الجزایریها را بشر تلقی نمی‌کردند.
در تجاوز سه‌جانبه به مصر در سال 1956 سه نظام سوسیالیستی شامل حزب کارگر اسراییل، حزب کارگر انگلستان و حکومت سوسیالیستهای فرانسه مشارکت داشتند.


دموکراسی سرمایه‌داری اما، مسئول نابودی ده‌ها میلیون خمر سرخ، بردگی ده‌ها میلیون سیاه‌پوست، غارتهای سرمایه‌داری و تأسیس و حمایت دولت یهود می‌باشد. در کنار همه‌ی این جنایات، بمباران ناکازاکی و هیروشیما، شاهد واضح (در مقابل چشمان ملتهای دنیا در 70 سال گذشته) دستاورد دموکراسی (غربی) است.


از جرائم بی‌شمار دولتهای دموکراتیک (غربی) که بگذریم، حقیقت این است که در طول تاریخ انسانی تاکنون هیچ دولت عادلی حتی برای یک روز جز دولت اسلامی ایجاد نشده است. بنده حاضر به تحدی در این زمینه هستم. بنابراین به‌کارگیری دولت دینی برای دولت اسلامی (نمی‌گویم دولت اخوانی یا سلفی) تلاش نظامهای سرمایه‌داری برای ادامه‌ی غارت جهان است، نه کمتر و نه بیشتر.

• عبارات «غربی» و «تفکر» داخل پرانتزها متعلق به مترجم می‌باشد.